شهر بارونی


sms jodaei

رفت و دیگر ندارمش
تقصیر خودم بود
ته این همه شعر که برایش نوشتم
نقطه نگذاشتم.
.
.
.
خدا خیــــر بدهد این کفشــــهای بنـــــد دار را!
که رفتنتــــ را دقیقــــه ای به تاخیــــر می اندازنـــد…
.
.
.
حافظ هم ..
از من کلافه است !
بس که ..
آمدنت را فال گرفتم !
.
.
.
” او رفت ”
.
و این خود
شعر بلندی است …
.
.
.
جدایی به روز آدم چیزی نمی آورد …
به شب آدم، اما … !
.
.
.
گلم خاری شد و با بادها رفت
اثر از ناله و فریادها رفت
خیال وصل می پختیم هیهات
چه آسان می توان از یادها رفت
.
.
.
در یک لحظه تمام شد
او رفت…
دو کلمه ای که معنای زندگی ام را برای همیشه تغییر داد . . .
.جداکه شدیم هر دو به یک احساس رسیدم
تو به فراغت من به فراقت . . .
یک حرف تفاوت که چیز زیادی نیست . . .
.
.
.
حالا که رفته ای
غمگینم
به سراغ حافظ می روم
همین را می گوید:
« برود از دل ِ من
وز دل ِ من آن نرود »
.
.
.
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن / ابتدای یک پشیمانیست حرفش را نزن
گفته بودی چشم بردارم از چشمان تو / چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن
.
.
.
آخرین بـاری کـه از تـه دل
بـرای رفـتـنـت گـــــریـه کــردم
گـفـتـی: تـمـامـش کـن . . .
از آن روز
بـه احـتـرامـت
چـنـان از تـه دل مـی خـنـدم
کـه گــاهــی فــرامــوشـــم مـــیـشــود
رفـــــتـــــه ای …
.
.
.
مداد را برداشتی . . .
طرح مرا نه آنگونه که هستم ..،
همانگونه که می خواستی کشیدی ..،
تمام بهانه رفتنت این است که عوض شده ام ..،
مداد را برمی دارم، طرح تورا همانگونه که هستی می کشم..،
می توانی بروی…
.
.
.
جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه و فریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از آشنایی

.
.
.

بدون اینکه “مار” ی در کار باشد
مزه ی “زهرمار” را میچشم وقتی نیستی…
.
.
.
تا نباشد این جدایی ها، نداند قدر یاران را،
کویر خشک می داند، بهای قطره باران را…
.
.
.
ندارم لحظه ای از تو رهائی / امان از عشق و این رهائی
تمام ترس من ناگفته پیداست / مبادا بین ما افتد جدائی . . .
.
.
.
.
.
جدا ماندن از کسی که دوستش داری
فرقی با مردن ندارد
پس عمری که بی تو میگذرد
مرگیست به نام زندگی
.

.

.
.
.
بـــاد آورده را بــــاد مــی بــــرد ، قــبـول !!!
اما تو که با پاهای خودت آمده بودی ، چرا ؟!

برچسب‌ها: ادامه مطلب
+ یک شنبه 15 دی 1392برچسب:اس ام اس,اس ام اس جدایی, ساعت 23:51 توسط محمد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 58 صفحه بعد